رایحه ساختن دوباره یه عصر خوب و چسبوندن عکسای خاطره ساز تو آلبوم خاطرات، دوباره چند روزی بود توی فضا پیچیده بود.
عصری که می دونستیم آن قدر قدرتمنده که گرد و غبار یک هفته خستگی و کار رو از رو لباسامون می تکونه.
بازی جرات و حقیقت عین توپ هندبال بین بچه ها دست به دست می شد و انتهای نیمه دوم بازی، به رقص کشیده شد.
اما توی این جمع دوستانه، بحث های فیلسوفانه و جدی هم پیدا میشد.
حسن ختام ماجرا رو یه رهگذر ثبت کرد، جوری که جمع صمیمی دانشجویان رایحه توی یه عکس جا شدیم و
هممون بودیم.
رو به روی آلاچیقی که قسمت نبود سوارش بشیم و از دور بهمون با تمسخر چشمک میزد.
و پایان سفرنامه به یاد ماندنی یکم شهریور1403 رو در تقویم خاطرات رایحه ثبت کرد.
حالا ما ماندیم و لباس های رنگ گرفته از چمن های هموار و مرطوب پارک لاله.
متن گزارش: یکی از دانشجویان حاضر در اردو
بدون دیدگاه