دورهمی مادران و دختران در پارک بانوان، هدیه رایحه بود به خانوادههای خود، تا یک روز بی دغدغه و آرام را در دل طبیعت با خاطرات خوش سپری کنند.
صبح یکی از روزهای شهریورماه، به همراه جمعی از خانوادههای رایحه و همراهی مددکاران و مسئولین بنیاد، در پارک بانوان، دورهمی شاد و مفرحی را تجربه کردیم. ابتدا با حضور (مربی یوگا) پرتو عباسی در جمع بانوان، یوگای خنده با هدف افزایش روحیه، اجرا و جمع رایحه شاد و صمیمیتر شد و لحظاتی همه فارغ از خود و غمهای روزگار شدند و از ته دل خندیدند.
سپس یکی از مسئولین واحد اشتغال و کارآفرینی با بیان این که اشتغال، راه رسیدن به سلامتی، ثروت، روابط خوب و موفقیت است، کتاب «جادوی فکر بزرگ» را به مادران معرفی کرد. این کتاب روایت زندگی افراد موفق و شکست خورده و کسب تجربیات آنها را در زندگی بازگو میکند.
* بازی و مسابقه *
دوچرخهسواری، دومینو، پانتومیم، شنای تفریحی، مار و پله، پایابای، رام و ریس، دست چین لیوانهای رنگی، طنابکشی و دو استقامت، بازی هایی بود که اعضای رایحه را دور هم جمع کرد و در پایان برنده هر بازی، جایزهاش را با ذوق و شوق از مسئول واحد تحصیلی گرفت.
* دو خواهر یکی پزشک و دیگری مشاور تغذیه، یاری رسان خانوادهها شدند *
در طرفی دیگر، دو خواهر، یکی پزشک عمومی و دیگری مشاور تغذیه که به دعوت یکی از مددکاران به عنوان حامی خانوادهها به جمع صمیمی رایحه پیوستند و ضمن معاینه به خانوادههای مشتاق زندگی سالم، مشاوره دادند.
* دلنوشته ها و آرزوهایی که برآورده شد *
در گوشه ای دیگر از پارک عده ای از مادران و فرزندان مشغول نوشتن آرزوها و دلنوشته هایشان هستند. بعضی از آرزوها هم به لطف حامیان برآورده شد و صدای شادی بچه ها فضای پارک را پُر می کند
* با حمایت رایحه توانستم دیپلم بگیرم و وارد دانشگاه شوم *
با مادری که در گوشه ای مشغول نوشتن بود، همصحبت شدم. او سه سال است به جمع رایحه پیوسته و یک فرزند ۱۸ ساله دارد. میگوید: در کودکی پدرم را از دست دادم و با ناپدری، زندگی سختی داشتم. برای رهایی از این شرایط سخت، گول ظاهر مردی را خوردم، به عقد موقت او درآمدم و از او صاحب یک فرزند شدم.
بعد از مدتی همسرم زندانی شد و در نهایت فوت کرد. درپی آن مادرم را هم از دست دادم و در سختترین شرایط، پسرم را بزرگ کردم. خوشبختانه با حمایت رایحه توانستم دیپلم بگیرم و وارد دانشگاه شوم. اکنون مشغول تدریس خصوصی هستم و تنها راه کسب درآمدم از طریق تدریس است. او که نگران تهیه کتابهای فرزندش است، میگوید: تنها با ۴ میلیون تومان میتوانم کتابهای پسرم را تهیه کنم ولی از طرفی کرایه خانه و هزینه بیماریم زیاد است.
* آرزویش تهیه یک صندلیست برای دستفروشی *
مادری که چهارسال است با رایحه همراه است، چون از تأمین ودیعه مسکن بر نیامده با دو دختر ۱۶ و ۲۶ سالهاش در یک خانه قدیمی استیجاری مهمان مادرش میشود و با او زندگی میکند. او که همسرش فوت شده و از دستفروشی کسب در آمد میکند، آرزویش تهیه یک صندلی برای دستفروشی است، چون از ناحیه پا، درد شدیدی دارد. در همان لحظه با کمک یکی از حامیان رایحه یک صندلی تقدیم این مادر میشود. با اینکه آرزویش کوچک بود، برق شادی را در چشمانش دیدم و به او گفتم باز هم آرزو کن.
با تعلل گفت: پاهایم واریس دارد و دکتر گفته حتما باید جوراب واریس بپوشم، ولی هنوز تهیه نکردهام. گفتم پس جوراب واریس هم لازم داری؟ لبخندی زد و گفت: بله. دلم میخواهد درآمد کافی داشتهباشم تا نیازهای فرزندانم را برآورده کنم. دخترم در رشته گرافیک تحصیل میکند و مخارج رشتهاش بالاست.
* تنها امیدم به امیرعلی است *
مادر بزرگ از طریق مدرسه نوهاش، امیرعلی، با رایحه آشنا میشود، همسرش از کار افتاده است. دو بار قلبش را عمل کرده و نارسایی کلیه دارد. چهره مادر بزرگ ۵۸ ساله از نظر ظاهری پیرتر نشان میدهد. او میگوید: دیابت دارم و بیماریم به بچههایم هم به ارث رسیده است. او که کمرش را عمل کرده و پلاتین گذاشته است، با داشتن ۶ فرزند، هیچ منبع درآمدی ندارد و از کمیته امداد و حمایتهای رایحه زندگیش را به سختی میگذراند. مادربزرگ از تنها امیدش امیرعلی میگوید که ثمره زندگی ناموفق دخترش است و با او در یک خانه ۴۰ متری زندگی میکند. او با بغض میگوید: به تازگی یکی از پسرهایم اسباب و اثاثیه اش را به خانهام آورده است چون از پس پرداخت کرایه خانه برنیامد و نتوانست جایی پیدا کند و همین شد که همسرش هم او را ترک کرد و به خانه پدرش در شهرستان خودشان برگشت. درد دل زیادی داشت اما گریه امانش نداد.
فراز و نشیب زندگی مادر بزرگ و عسل * *
مادربزرگ دیگری که با نوه ۱۶ سالهاش، عسل، زندگی میکند، برخلاف نام نوهاش، زندگی تلخی دارد. او که صاحب ۵ فرزند است و ۴ فرزندش ازدواج کردهاند. با یک پسر و نوهاش در خانهای ۳۵ متری زندگی میکند. عسل حاصل ازدواج ناموفق دخترش است. دختر خانواده پس از طلاق، ازدواج مجدد کرده و همسرش عسل را نمیپذیرد. این خانواده قبلا از طریق کارهای خدماتی که مادربزرگ انجام میداد کسب درآمد میکردند، ولی اکنون سن بالا و ناتوانی او موجب شده تا قادر به ادامه کار نباشد. پسر خانواده به تازگی دوران سربازی را به پایان رسانیده و به عنوان پیک موتوری فعالیت میکند و فرزندان دیگر خانواده هم از لحاظ مالی توانایی کمک به مادرشان را ندارند. تاکنون کمیته امداد و رایحه در زمینه ودیعه مسکن این خانواده را حمایت کردهاند ولی چون منبع درآمدی ندارند، به کمکهای بیشتری در زمینه حل مشکلات معیشتی خود نیاز دارند.
* اختتامیه برنامه *
تقدیر از دو خواهر پزشک و مشاور با اهدای لوح سپاس و قدردانی از دو مادر بزرگ با اهدای هدایا، پایان بخش برنامه دورهمی خانوادهها بود و تشویق حضار، مادربزرگها را دلگرم تر کرد.
آن روز به یاد ماندنی، همه با همدلی سر سفره خانوادگی رایحه ناهار خوردیم و برای سلامتی و شادی یکدیگر طلب خیر کردیم و مادران و دختران به رسم یادبود از رایحه هدیه گرفتند. بعضی آرزوها محقق شد و بعضی آرزوها در نوبت سخاوت نیکوکاران باقی ماند و به این ترتیب، یک روز پُر از عشق و بخشندگی، صفا و مهر در دفتر خاطرات رایحه در پارک بانوان ثبت شد.
امیدواریم رایحه به همت دستان سخاوتمند نیکوکاران، یاریرسان خانوادههای نیازمند، تا زمان توانمند شدن آنان باشد.
واحد خبر رایحه – رویا معصومی
بدون دیدگاه